هدف از تعیین امین برای غایب این است که اموال او بلامصرف نماند و حیف و میل نشود و اداره آن بر عهده یک فرد قابل اعتماد و امانتدار قرار گیرد. کسانی که میتوانند تقاضای تعیین امین کنند عبارتند از:
1-وراث متوفی
2-وراث غایب مفقودالاثر
3-طلبکاران غایب که این افراد برای محفوظ ماندن اموال غایب و امکان وصول طلبشان میتوانند تقاضای تعیین امین کنند.
4-دادستان
5-شخص عاجز
قانون امور حسبی در امور راجع به امین، شاید از جمله مواردی باشد که ویژگی خاص امور حسبی، یعنی غیرترافعی بودن، در مورد آن کاملا مشهود بوده و به همین دلیل است که در این باب پذیرش امر داوری با دشواری بیشتری همراه میباشد. با این وجود در خصوص برخی مواد این باب، دعاوی ترافعی جانبی قابل تحقق است که امکان ارجاع آنها به داوری، قابل بررسی است. ماده 103[1] مربوط به موارد نصب امین است. نقش دادستان نیز برای هردو مورد ماده 103، مشخص شده و به شرح ماده 107[2] قانون مذکور، نقش دادستان در این موارد، جنبه اعلامی دارد و نقش دیگری برای این نهاد قانونی تعیین نشده است. ماده 104[3] نیز از موارد دیگر نصب امین است. در خصوص نصب امین وضوح این ماده، قانونگذار اشارهای به نقش دادستان ندارد و بنابراین در این خصوص، نیازی به اطلاع و تأیید دادستانی وجود ندارد. موارد مربوط به نصب امین و صلاحیت اشخاص و حق تقدم ایشان در انتصاب به عنوان امین، موضوع مواد 108 الی 110 میتواند دعاوی متعددی را باعث گردد.[4]به عنوان مثال، اعتراض اشخاص به انتخاب فردی به عنوان امین، و ادعای عدم صلاحیت وی و یا ادعای صالح بودن شخص دیگر، از جمله این دعاوی میباشد. با توجه به مواد فوق، تصمیم دادگاه در انتخاب اشخاص به عنوان امین، بر اساس تشخیص قاضی رسیدگی کننده و بدون الزامات خاص قانونی صورت میگیرد. لذا همانگونه که قاضی میتواند با بررسی جمیع جهات و توجه در اوضاع و احوال شخص متقاضی، وی را بهعنوان امین انتخاب نماید، این موضوع میتواند با توافق طرفین و تأیید دادگاه، به داوری ارجاع شود تا داور با در نظر گرفتن شرایط شخص نیازمند به امین و شخص متقاضی، انتخاب صحیح و درست را انجام دهد. در این فرض، غبطه شخص نیازمند به امین، بیشتر و بهتر رعایت میگردد. زیرا شخص داور، که معمولا مورد تأیید طرفین دعوی میباشد، معمولا از قاضی دادگاه، شناخت کاملتری نسبت به طرفین دارد و به همین دلیل میتواند انتخاب مناسبتری داشته باشد. بدیهی است اگر تصمیم داور بر خلاف قواعد آمره مربوط به انتخاب امین باشد، قابل ابطال بوده و ملاک عمل قرار نمیگیرد. اگر موضوع نصب امین، مشمول مواد 111 و 112 قانون گردد، تخطی هریک از امنا و یا نظار از حدود اختیارات و وظایف خود، میتواند باعث بروز دعاوی حقوقی و کیفری در دادگاه شود. ابطال عملیات امین یا ناظر خاطی، نمونهای از دعاوی حقوقی قابل طرح در این زمینه میباشد که با توجه به ترافعی بودن این اختلاف، حکومت اصول کلی آیین دادرسی مدنی، و بالاخص ارجاع اختلاف به داوری، تقویت میگردد، البته تا آنجا که با غبطه شخص نیازمند به امین، در تعارض قرار نگیرد. لذا اگر تصمیم داور، منافی حقوق وی باشد، صرف نظر از امکان ابطال رأی داور، دادگاه میتواند از اجرا نمودن رأی داور، خودداری نماید. البته این مهم از طریق دیگر نیز قابل تحقق است. بدین نحو که اگر دادگاه بهعنوان مرجع رسیدگی کننده در موضوع دخالت داشته باشد و پیشنهاد ارجاع امر به داوری در محکمه قضایی مطرح شود، (با این توضیح که در اینگونه اختلافات، معمولا توافق بر داوری بعد از حدوث اختلاف صورت میگیرد و پیشبینی حل و فصل منازعه از طریق داوری قبل از حدوث دعوی، متعذر است) قاضی میتواند با بررسی موضوع اختلاف و پیشبینی آثار و نتایج تصمیم داور، از همان ابتدا، اجازه داوری در موضوع را صادر نکرده و خود رأسا به موضوع اختلاف رسیدگی کند. ماده 113 قانون[5]، از جمله مواردی است که دخالت دادستان را از سطح یک ناظر معمولی و یا تصویب کننده صرف، فراتر میبرد. دادستان در ایفای این نقش خود، میتواند تصمیمات مهمتری را برای اداره اموال شخص نیازمند به امین اتخاذ کند.. نقش دادستان در این خصوص، میتواند اندکی به نقش داور نزدیک شود. چرا که دادستان میتواند در ایفای وظایف خود، در خصوص اختلافات حادث شده نقش مقام تصمیم گیرنده را ایفا نماید و یا لااقل ارجاع حل اختلاف به داوری را تصویب کند. البته هر دو مورد فوق میبایست با توجه به وظایف ذاتی دادستان، رعایت غبطه اشخاص و سایر قواعد آمره قانونی صورت پذیرد. همچنین ماده 117 قانون امور حسبی ممکن است باعث اقامه دعوی با موضوع اثبات عدم صلاحیت امین برای رسیدگی به امور ناتوان گردد که این دعوی کاملا ترافعی است و ارجاع آن به داوری قابل تصور است. در اجرای ماده 118[6] قانون مذکور نیز، ممکن است در خصوص صحت یا سقم عمل عاجز، اختلاف حاصل شود. این اختلاف میتواند منجر به اقامه دعوی بطلان عمل عاجز گردد که دعوایی کاملا ترافعی اسست و قابل ارجاع به داوری.
فرض تحقق دعاوی مرتبط با مواد 119 و 120 قانون امور حسبی نیز منتفی نمیباشد. ابطال اقدامات امین غایب و جنین با توجه به وظایف و اختیارات وی، همچنین اثبات زوال سمت امین با عنایت به ماده 120[7]، در زمره این دعاوی است. با توجه به توضیحات ارائه شده در بخش قیم و نیز مطالب فوقالذکر اینگونه از دعاوی نزد داور، بلااشکال به نظر میرسد.
مواد 121 الی 125 قانون امور حسبی در خصوص مسئولیتهای امین، موارد عزل وی و … همانند مباحث مطرح شده در باب قیم، میتواند دعاوی ترافعی متعددی را باعث گردد. علیالخصوص ماده 123 که اشعار دارد: امینی که برای اداره اموال عاجز معین میشود به منزله وکیل عاجز است و احکام وکیل نسبت به او جاری است. باب وکالت در قانون مدنی، اختلافات ترافعی فراوانی را میتواند ایجاد کند. اگر احوال امین عاجز را به صراحت این ماده بتوان با وکیل مقایسه نمود، دعاوی ناشی از وکالت در این خصوص نیز قابل تحقق است و ارجاع این دعاوی به داوری، نمیتواند منع قانونی داشته باشد. به عنوان مثال، ربا، مطالبق ماده 661 قانون مدنی، در صورتی که وکالت وکیل مطلق باشد، فقط مربوط به اداره کردن اموال موکل خواهد بود. از آنجا که ماده 663 قانون مذکور، وکیل را فاقد اختیار انجام عملی میداند که از حدود وکالت وی خارج باشد، لذا میتوان استناد کرد که امین عاجز، به صرف داشتن وکالتنامه کلی، حق نقل و انتقال اموال عاجز را نخواهد داشت و اگر این اقدام را انجام دهد، میتوان ابطال عملیات او را به دلیل خروج از دامنه امتیازات از دادگاه صالح درخواست نمود که تنظیم موافقتنامه داوری در دادگاه برای حل این اختلاف پذیرفتنی است.
[1]. ماده 103 قانون امور حسبی مقرر می دارد: « علاوه بر مواردی که مطابق قانون مدنی تعیین امین میشود در موارد زیر نیز امین معین خواهد شد:
1- برای اداره سهمالارثی که ممکن است از ترکه متوفی به جنین تعلق گیرد در صورتی که جنین ولی یا وصی نداشته باشد.
2- برای اداره اموالی که به مصارف عمومی اختصاص داده شده و مدیری نداشته باشد.»
[2]. ماده 107 قانون مذکور مقرر می دارد: «در مورد جنین دادستان و اقربای جنین و در مورد مصارف عمومی دادستان و هر ذی نفعی میتواند از دادگاه درخواست تعیین امین نماید.»
[3]. ماده 104 قانون مذکور مقرر می دارد: « کسی که در اثر کبر سن یا بیماری و امثال آن از اداره تمام و یا بعض اموال خود عاجر شده میتواند از دادگاه بخواهد که برای اداره اموال او امین معین شود. »
[4]. پروین، فرهاد، اثرات غیبت غائب مفقودالاثر در اموال و حقوق خانوادگی، مجله پژوهش حقوق عمومی، شماره1، 1378، ص 58.
[5]. ماده 113 قانون مذکور مقرر می دارد: « حفظ و نظارت اموال در مواردی که محتاج به تعیین امین است مادام که امین معین نشده به عهده دادستانی است که اموال در حوزه او یافت میشود. »
[6]. ماده 118 قانون مذکور مقرر می دارد: « کسی که به عنوان عجز از اداره اموال برای او امین معین شده اگر تصرفی در اموال خود بنماید نافذ است و امین نمیتوان او را ممانعت نماید. »
[7]. ماده 120 قانون مذکور مقرر می دارد: « سمت امینی که برای جنین معین شده است پس از تولد طفل زائل میشود و در غیر این مورد نیز پس از زوال سببی که موجب تعیین امین شده است سمت امین زائل خواهد شد.»