سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فرهود

تاثیر آموزش کنترل پرخاشگری والدین بر کاهش علائم نافرمانی در کودک

تاثیر آموزش کنترل پرخاشگری والدین بر کاهش علائم نافرمانی در کودکان مبتلا به نافرمانی مقابله ای

مشکلات روانی والدین: والدینی که خود پرخاشگر و دارای علائم اختلالات رفتاری مانند اختلال سلوک هستند به احتمال بیشتر فرزندانی با اختلال نافرمانی مقابله ای خواهند داشت. با توجه به اینکه اختلال سلوک در والدین می تواند اختلال نافرمانی در کودکان را پیش بینی کند، خود نیز می تواند کانون ضروری مداخله و درمان باشد. اشکال دیگر آسیب شناسی والدین مانند سوء مصرف مواد و افسردگی نیز با سرپیچی و نافرمانی کودک ارتباط دارد(هامیلتن و آرماندو[1]،2008). بعضی از شیوه های تربیت فرزند مانند تعامل های خانوادگی قهرآمیز می تواند زمینه ساز پیدایش اختلال نافرمانی مقابله ای باشد. چندین روش فرزندپروری وجود داراد که کودکان دارای اختلال نافرمانی را از دیگران متمایز می سازد. برای مثال پترسون(1976) مطرح کرده است که والدین این کودکان به تقویت رفتار مقابله ای و خاموش سازی و یا تنبیه رفتارهای اجتماعی مثبت گرایش دارند. همچنین تحقیقات نشان داده اند که آنها بیشتر از سایر افراد نسبت به کودکانشان انتقاد می کنند. این والدین بیشتر به کودکانشان دستور می دهند بدون آنکه اجازه عمل به دستورات را به او بدهند. بیشتر این دستورات، توقعاتی است مبنی بر بازداری رفتارهای مشخص و اغلب حالت تهدید آمیز وآزار دهنده، خصمانه و تحقیر آمیز دارد(راینیکه و همکاران، 1379 ترجمه علاقه بند راد و فرهی). در برخی مواقع رفتارهای مقابله ای ناشی از شیوه انضباطی متناقضی است که از ترس  و اضطراب والدین درباره تحمیل محدودیت ها یا مجوزها نشأت می گیرد(هامیلتن و آرماندو، 2008). تولان(1991) مطرح می کند والدین این کودکان خود در کودکی مورد بد رفتاری یا غفلت قرار گرفته اند. در کل می توان خاطرنشان ساخت که رفتارهای مقابله ای در کودکان با رفتارهای انتقاد گرانه، تهدیدآمیز، ناهماهنگ و تنبیهی والدین رابطه دارد. سومین ویژگی که برای والدین کودکان دارای علائم اختلال نافرمانی مطرح شده است، اختلافات و مشکلات زناشویی است. شواهد حاکی از آن است که اختلافات زناشویی با ایجاد اختلال نافرمانی مقابله ای در کودکان مرتبط است. این رابطه هنگامی که اختلاف آشکار باشد نیرومندتر از زمانی است که اختلاف پنهانی باشد. در ضمن رابطه در میان پسران نسبت به دختران چشم گیرتر است. در درمان اختلال نافرمانی مقابله ای باید به این امر نیز توجه کرد و در صورت لزوم درمان را بر آن متمرکز ساخت با توجه به مطالب ذکر شده برای درمان اختلال نافرمانی باید زیربنای شناختی رفتار والدین را ارزیابی  و درمان را طبق آن تدوین کرد. تعدادی از روش های فرزندپروری به عقاید و باورهای والدین برمی گردد که این باورها بدون شک به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم بر رفتار کودکان تاثیر می گذارد. خانواده زیرساختهای شناختی اجتماعی کودکان را فراهم می کند و بر تداوم یک رفتار و یا تغییر آن مخصوصاً در کودکان خردسال موثر است.گاهی سه عامل همزمان باهم وجود دارد و مطمئناً تاثیرات و عواقب وخیم تری را به دنبال خواهد داشت. تغییر باورهای والدین هم برای اصلاح رفتار والدین و هم برای تغییر شناخت های والدین از کودک اهمیت دارد. مداخله در این کودکان می تواند رفتارهای منفی کودک را با تغییر شرایط محیطی و کمک به والدین جهت تغییر شناخت و درون سازی شناخت مثبت بهبود بخشد (راینیکه و همکاران، 1379 ترجمه علاقه بند راد و فرهی)

بررسی تاثیر آموزش کنترل پرخاشگری والدین بر کاهش علائم نافرمانی در کودکان مبتلا به نافرمانی مقابله ای

2-2-8-3 عوامل فشارزا

برخی مطالعات نشان داده اند که بین فشارهای بیرونی و درونی و رفتار والدین با مشکلات رفتاری کودک و تعاملات والد- کودک ارتباط وجو دارد(کازدین و واتیلی، 2003). عوامل فشارزا از قبیل تک والد بودن، عدم کفایت مالی، تعارضات زناشویی و فشار آورهای درونی مانند اضطراب و افسردگی و نیز مشقت بزرگ کردن کودک با مشکلات رفتاری برعواطف و رفتار والدین ،تعامل والد- کودک وانتظارات والدین از کودک تاثیر می گذارد. واهلر و دوماس گزارش کرده اند وجود عوامل فشارزا با کم شدن توجه والدین به کودک همراه است و تجربه کردن چندین منبع فشار در طول زمان منجر به شکل گیری روان بنه منفی از انچه در رفتار کودک طبیعی است، می شود و همین امر اسناد بالایی از توجه منفی به کودک ، سرزنش خود هنگامی که کودک کاری را انجام نمی دهد و احساس عصبانیت و شکست را به دنبال دارد(کاستین ولیچت 2004). وجود فشارهای اضافی در چنین خانواده هایی باعث می شود والدین بی کفایت بوده و منجر به آزار و اذیت کودک می شود(روس[2] 1998 به نقل از لاوین و لبایلی و گایز[3]، 2008). یکی از عواملی که با ایجاد اختلال نافرمانی رابطه دارد اختلافات زناشویی است. این رابطه هنگامی که اختلاف آشکار باشد نیرومندتر از زمانی است که اختلاف پنهانی باشد. درضمن رابطه در میان پسران چشمگیرتر است نسبت به دختران، در چنین خانواده هایی والدین از کودک به عنوان طعمه ای برای تنبیه یا تحت نفوذ درآوردن همسر خود استفاده می کنند. کودک یا نوجوانی که مواجهه با تعارضات دائمی خانواده خسته شده و به ستوه آمده است ممکن است دچار خیال پردازی شده و دست به تلاشهایی بزند تا به این وسیله یا والدین را از هم جدا کند یا اینکه باعث پیوند آنها شود. این رفتارها گاهی به صورت اختلال رفتاری از جمله اختلال نافرمانی مقابله ای و گاهی به شکل اختلاف بین نوجوان و والدین جلوه گر می شود(مایرز، 2006). یکی دیگر از عوامل فشارزا افسردگی والدین است که با ایجاد اختلال نافرمانی رابطه دارد(APA، 2000 به نقل از باری، 2001). کامینگ[4](1994) در پژوهش خود دریافته است که افسردگی والدین در توانایی آنها تاثیر می گذارد مانند اینکه مادران افسرده به احتمال زیاد از روشهای تربیتی ناسازگارانه استفاده می کنند. فریک (1993) دریافته است که افسردگی والدین با اختلالات رفتاری آشفته مرتبط است. وبستر- استراتون نشان داده اند که افسردگی منفی زناشویی در مادران و استرس زندگی در پدران اختلالات بیرونی را در دختران پیشگویی می کند اما این در مورد پسران صدق نمی کند. آنها معتقدند که وضعیت روحی و روانی والدین بر دختران بیش از پسران تاثیر می گذارد چون دختران وقت بیشتری را در خانه می گذرانند. ماوس[5](1995) دریافت که رفتارهای پرخاش گری در پسران با پدران آزاردهنده بیشتر از پسران گروه کنترل بوده است. کودکانی که در محیط های پر استرس به دنیا آمده و زندگی می کنند به احتمال بسیار به اختلال نافرمانی مبتلا خواهند شد. این کودکان به علت عدم احساس امنیت در خانه به سمت گروه های مخرب در بیرون از منزل کشیده می شوند (هیلستید[6]، 2003). بارکلی(1997) ناسازگاری والدین، طلاق، فقدان حمایت از والدین، مشقت مالی و نقصان سلامت را عوامل موثر برایجاد و رشد این اختلال دانسته است. این فاکتورها ممکن است باعث شود والدین توانایی عاطفی مناسب را نداشته باشند و همین امر موجب نزاع بیشتر بین والدین و کودکانشان شود و سهمی در ایجاد رفتارهای منفی در کودک داشته باشد. او نیز اشاره کرده است که والدین بیمار، بی تجربه، بدون اراده، بی اعتنا، نافرمان، افسرده، مطرود، دارای خلق و خوی منفی به احتمال بسیار کودکان نافرمان و پرخاشگر خواهند داشت. اندرسون(1989 به نقل از باری، 2001) نشان داده که دعوای زیاد بین والدین با مشکلات رفتاری بیشتر در کودکان مرتبط است.

[1]- Hamilton & Armando

[2]- Roos

[3]- Iavignc & Lebaily & Gouze

[4]- Coming

[5]- Maus

[6]- Hillestead