واژه «حقوق» در زبان فارسی به دو معنی اصلی به کار میرود :
1ـ مجموع قواعدی که بر اشخاص حکومت میکند.
2ـ امتیازی که قواعد حقوق، برای تنظیم روابط اشخاص، به سود پارهای از آنان در برابر دیگران ایجاد میکند.[1]
ولی از جهات علمی نیز، دارای معانی میباشد :
1ـ مجموع مقرراتی که در زمان معین بر جامعهای حکومت میکند، تا آنجا که تاریخ به یاد دارد انسانها همیشه در بند این گونه الزامها بوده است.[2]
2ـ برای این که حقوق به هدف نهایی خود، یعنی استقرار عدالت در روابط مردم و حفظ نظم در اجتماع برسد، ناچار برای پارهای از مردم امتیازهایی در برابر دیگران بشناسد و با ایجاد تکلیف برای گروه دوم توانایی خاصی به آنان اعطا کند. این امتیاز و توانایی را که حقوق هر جامعهی منظم برای اعضای خود به وجود میآورد حق مینامند، که در جمع آن «حقوق» است، و حقوق فردی نیز گفته میشود.[3]
گفتار دوم : تعریف سیاست حقوقی
در علم حقوق یا «سیاست حقوقی» قواعدی که باید بر روابط اجتماعی حکومت کند و کشف و تهیه میشود، و فن حقوق آن را به لباس قانون میآراید و روش به کار بستن و اجرای قواعد را معین میسازد.[4]
فرانسوا ژنی در کتاب مشهور «علم و فن در حقوق خصوصی تحققی» برای تهیهی قواعد حقوق دو مرحلهی خاص شناخته است:
1ـ مرحلهی ادارک حقوق : در این مرحله وظیفهی حقوقدانان این است که، از معلولها یا مبانی (Donnes) و تاریخی و عقلی و ذهنی (غایی) که در اختیار دارد، ریشهی قواعد حقوق را به دست آورد.
2ـ مرحلهی ساخت حقوق : در این مرحله، باید حقوق از حالت ابتدایی و خام، به وسیلهی انسان، به صورت قواعد قابل اجراء درآید و هدف عالی حقوق را تأمین کند.
که به نظر او، مرحلهی اول، «علم حقوق است» و کار مربوط به ساختن قواعد و فعلیت دادن به آنها «فن حقوق» نامیده میشود.[5]
گفتار سوم : تعریف حق
در تعریف حق میتوان گفت: «توانایی است که حقوق هر کشور به اشخاص میدهد تا از مالی به طور مستقیم استفاده کنند یا انتقال مال و انجام دادن کاری را از دیگری بخواهند.»[6]
هم چنین حق دارای معانی دیگری نیز میباشد:
1ـ حق از سنخ امتیاز و نفع است که به سود صاحب آن بر قرار و سبب نابرابری در مسیر اجرای عدالت توزیعی یا معاوضعی است، حقوق، در برابر هر حق تکلیف در روابط اجتماعی میآفریند.[7]
2ـ حق به شخص تعلق مییابد و قائم به اوست و باید آن را رابطهی اجتماعی شمرد، خواه مفاد آن امکان مطالبهی مستقیم از شخص دیگر باشد یا استفادهی انحصاری از اموال و انتظار احترام از دیگران و منع آنان از تجاوز به حق.[8]
3ـ تعلق حق به شخص با توان و اختیار تصرف او ملازمه دارد و، به عنوان قاعده، میتوان گفت: قابل انتقال و اسقاط و وراثت است، مگر این که تمام یا بعض از این آثار با مبنای استقرار حق مخالف باشد یا با مانع حقوقی روبرو شود.[9]
4ـ حق امتیاز حمایت شده، و به طور معمول به صاحب آن امکان مطالبه و طرح دعوی را میدهد.[10]
با آنچه گفته شد در تعریف حق میتوان گفت: «امتیاز و نفعی است متعلق به شخص، که حقوق هر کشور، در مقام اجرای عدالت، از آن حمایت میکند و به او توان تصرف در موضوع حق و منع دیگران از تجاوز به آن را میدهد».[11]
متن کامل پایان نامه با فرمت ورد (docx ):
حق انواع مختلفی دارد ولی به دلیل اینکه بیان تقسیمات حق خارج ازحوزه موضوع ما میباشد، بنابر این فقط به دو نمونه از آن،که به نوعی در ارتباط با موضوع تحقیق نگارنده میباشد میپردازیم:
بند اول ـ حقوق مربوط به شخصیت
خصوصیات حقوق مربوط به شخصیت در این است که موضوع آن مال یا شخص خارجی نیست، شخص بر خویشتن حق دارد که چه نامیده میشود و چگونه زیست میکند: حق بر نام خانوادگی، بر تمامیت جسمانی، و… این حقوق نه بر عین خارجی است و نه بر شخص دیگر، از شاخههای حق آزاد زیستن و انتظار داشتن در حرمت زندگی اجتماعی است.[12]
حقوق مربوط به شخصیت چهرهی حمایتی دارد و در قلمرو احکام نیز قرار میگیرد و به همین دلیل نیز انتقال ناپذیر و غیر قابل توقیف و اسقاط است.[13]
بند دوم ـ حقوق شهروندی
حقوق شهروندی از اهم مباحث حقوق بینالمللی و حقوق ملل است و ارزش ذاتی این مقوله تا جایی است که آن را در شمار مباحث محوری حقوق معاصر قرار داده است. بحث حقوق شهروندی و حقوق بشر در اعلامیه استقلال آمریکا و اعلامیه حقوق بشر و شهروندان فرانسه پس از اعلام جمهوری این کشور به طور منسجم مطرح شد و در پی جنگ جهانی دوم، اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز اضافه گردید و تبعات آنها اصلاحاتی را در زمینههای آزادیهای عقیده، مذهب و… به همراه آورد. اهمیت حقوق شهروندی تا جایی است که رسیدن به یک حکومت مردم سالار و دموکرات مستلزم وجود جامعهای است که مردم آن علاوه بر بلوغ دموکراتیک به حقوق و تکالیف شهروندی خود واقف باشند. تلاش برای استقرار دموکراسی در جوامعی که مردم آن به حقوق و تکالیف شهروندی آگاه نیستند میتواند موجب بروز هرج و مرجهای اجتماعی شود.
اما پیش از آنکه به مفهوم حقوق شهروندی پرداخته شود لازم است تعریف دقیقی از شهروند ارائه دهیم شهروند صرفاً کسی نیست که در شهر زندگی میکند.
در یک تعریف ساده و ابتدایی شاید بتوان گفت شهروند به تکتک افرادی که در یک جامعه یا کشور زندگی میکنند گفته میشود. در این تعریف کلیه افرادی که در محدوده جغرافیایی یک کشور زندگی میکنند و نیز افرادی که به عنوان تبعه در خارج از مرزهای آن کشور زیست مینمایند نیز شهروند تلقی میشوند.
شهروندان اجزایی از یک سیستم هستند که با در اختیار داشتن لوازم و ابزار مورد نیاز، هر کدام کارکرد مشخصی دارند و ایجاد سامان و نظم در حوزههای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مستلزم کارکرد صحیح هر یک از این عناصر در کنار سایر مولفههای موثر از جمله دولت است. ویژگی دیگر شهروندی این است که بر اساس آن، شهروندان رسماً از عضویت مشروع و برابر در یک جامعه بهرهمندند و هیچ عاملی نمیتواند عضویت مشروع شهروندان را از آنان سلب نموده و یا برای آنها سلسله مراتبی قرار دهد.
رابطه چند سویه بین دولت، جامعه و شهروندان ایجاب میکند که منافع فردی مستلزم تأمین منافع ملی و اجتماعی باشد و بالعکس و بر این اساس شهروندان دوگانگی و تضادی بین منافع خود و منافع دولت یا جامعه احساس نمیکنند. حقوق شهروندی از جامعیتی برخوردار است که شکل و نوع حکومت و حاکمان را در درون خود جای میدهد. نگاه انتزاعی و ناقص به حقوق شهروندی و تلاش برای رعایت قسمتی از این حقوق در مقابل نادیده گرفتن بخش دیگری از آن نه تنها زمینه اجرا و تحقق نمییابد، بلکه کلیت حقوق شهروندی را نیز مخدوش میسازد.
[1] ـ کاتوزیان، ناصر، مقدمه علم حقوق و مطالعه در نظام حقوقی ایران، چاپ 65، ناشر شرکت سهامی انتشار، سال 1387، ص 249.
[2] ـ کاتوزیان، ناصر، فلسفه حقوق، جلد اول، چاپ دوم، ناشر شرکت سهامی ناشر شرکت سهامی انتشار، سال 1380، ص 32.
[3]ـ همان، ص 33.
[4]ـ همان، فلسفه حقوق، جلد سوم، منبع پیشین، ص 307.
[5]- همان.
[6] ـ همان، ص 251.
[7] ـ همان، ص 241.
[8] ـ همان .
[9] ـ همان .
[10] ـ همان، ص 442.
[11] ـ همان.
[12] ـ همان، ص 456 .
[13] ـ همان، ص 457 .